غزل در ادامه ی تو سپید می شود…

(1)
هوای تو که به سرم می زند
حوّا می شوم
پر از تسخیر تو …
این میوه ها که جواب نمی دهند !
راه فریب تو بسته است،،،
انگار آدم نشده ای هنوز…!
(2)
غزل در ادامه ی تو سپید می شود…
سیاه هم که می گویم ،
باز سپید می شود
آزادانه در سپیدم بچرخ …
قافیه ها جای خودرا به تو داده اند
وزن احساسم که تکان نمی خورد… بچرخ!
در لباس های سپید من
چقدر زیبا می شوی ،
بچرخ….!
(3)
صدای من فقط
مسیر حنجره ام را طی می کند
گاه گاهی از فرعی های گریه بیرون می زند
وَ گاه در بن بست گلو
گم می شود
صدای من هرگز
نمی پیچد
در تقاطعِ گوش شما….
(4)
آه می کشم
و طرحی از نفرین
بر بوم ِدامنت
نقش می بندد….
(5)
برایت یک شعر روشن کرده ام
که تا آمدنت
خاموش نخواهد شد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *