پای مرا به شعرهایت باز کن!

(1) مرا نگاه کن ! من، در ابتدای احساس تو ایستاده ام… پای مرا به شعرهایت باز کن! پراکنده کن عطر موهای مرا در واژه ها… روزهاست انگار از چشمِ قلمت افتاده ام .. (2) دریا تو را از من گرفت … به ماهی ها گفته ام برایم از دریا سوغاتِ صدف بیاورند شاید آخرین…Continue reading پای مرا به شعرهایت باز کن!

من در آستانه ی« قلم» شدنم….

(1) وَ ناگهان مرگ می آید زندگیِ نکرده ات را مثل سیگاری بر لب حلقه حلقه دود می کند وَ آب از آب ِ زندگی تکان نمی خورد … (2) زمستان است و چشم کوچه از انتظارت ، سپید … پرنده ی مهاجرم ! بگو با کدام برف می نشینی بر شاخسار تنهایی ام ؟!…Continue reading من در آستانه ی« قلم» شدنم….

دوباره عاشق می شوم…

(1) این دست های توست یا دست های باد…؟! که باز می کند گره ی روسری ام را… نکند در یک کاسه است دست های باد و دست های تو… (2) سکوت این هماغوشی لب ها را بر هم نزن بی فایده است حرف ها از گوشه ی چشمهایت بیرون زده است … (3) دفترت…Continue reading دوباره عاشق می شوم…

تاریخ ،خیابانی را به نام من خواهد زد …

(1) صدفِ چشم هایم را باز کنی می بینی که آب ، مرواریدِ سفیدی برایت آورده است … (2) حرفی نزن فنجان فالت را سر بکش لب های قهوه ای یَت حکایت تلخیست ! گوش می کنم … (3) بند بر پای احساسم بسته اند نمی دانند من تا ابد پایبند توأم… (4) وقتی که…Continue reading تاریخ ،خیابانی را به نام من خواهد زد …

به استقبال بهار

(1) سال نو است باید عوض کنی پیراهن پوسیده ی پندارت را بهار را ببین چگونه از خود می تکاند برگهای فرسوده را تو هم جوانه ای بزن سبز شو ! بهار ادامه ی لبخندهای تو خواهد بود…. (2) فصل شکوفه ها ست ! از چشمهای تارت گَردِ گریه ها را بتکان بهار رایگان پاک…Continue reading به استقبال بهار

با چتر به خواندنم بیا…

(1)در چشم من– این آرامگاهِ ابریباران های زیادی مرده اند …برای تسلّی که آمدیشاخه ای بوسهآرامبر سنگِ گونه ام بگُذار …(2)با چشمهای روشنمچراغانی کرده ام کوچه رانمی آیی …باران می زند ،خاموش می شوندیک به یکچراغها…….(3)از سیاه چالِ چشمتبه چاهِ چانه اتفرو رفته امببین چگونه از چاله به چاهافتاده ا م ….(4)تو گناهی ساده هستیو…Continue reading با چتر به خواندنم بیا…